روایت فارس نوجوان از روز به یادماندنی ایران/ ما در کنار بزرگترها آمدیمهوا منفی چهار درجه بود اما چیزی جز هوای بهار درون شش ها نمی رفت؛ هوایی که بوی سبزه تازه می داد، بوی مهر، بوی محبت، بوی عشق؛ مردم از همه جای شهر با شنیدن اذان انقلاب که از بلندگوها پخش می شد، - به دور فلکه جمع می شدند و مثل همیشه تار و پود جمعیت پر از رنگ های مختلف بود از کودک تا جوان، از جوان تا میانسال، از میانسال تا پیر؛ یکی با پرچم آمده بود و آن یکی با سربند؛ یکی پیاده بود و آن یکی سواره اما چیزی که گره این فرش بزرگ و پر نقش و نگار بود، اتحاد نسل ها بود. دهه هشتادی ها و دهه نودی ها دست در دستان بزرگترها آمده بودند تا با حضورشان گره محکمی به این قالی اصیل و مقدس بزنند؛ دهه نودی ها و دهه هشتادی هایی که از انقلاب فقط در خاطره ها شنیده اند و در کتاب ها دیده اند اما قلبشان برای کشورشان می لرزد و پای پرچم شان ایستاده اند. جمعیت هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد و پرچم ایران در دستان مردم می درخشید و تلألو آن، همه را در برگرفته بود؛ زینب یک دهه هشتادی بود که با برادر ده نودی اش در این رویداد بزرگ شرکت کرده بودند. نازنین و فاطمه دیگر دهه هشتادی هایی بودند که با اینکه کنکوری بودند و برنامه درسی فشرده ای داشتند، فرصت حضور در این دریای مردمی را از دست ندادند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |