امروز با فاضل نظری : کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم / در فکر چراغی است که از من بربایدعَقلی که نمی خواست سر عَقل بیایدیک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی آهی که از آیینه غباری بزدایداز گریه بر خویشتن و خنده دشمن جانکاه تر، آهی است که از دوست برآیدکوری که زمین خورد و منش دست گرفتم در فکر چراغی است که از من بِرُبایدبا آن که مرا از دل خود راند، بگویید ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |