روایت جوانانی که در اوج گمنامی مرهم درد محرومان هستندجمیله خانم به سختی کمی در رختخواب جابه جا شد و خوش آمد گفت دکتر با دقت سوال می پرسید معلوم بود قلب جمیله خانم خوب کار نمی کند و باید عمل شود پرستار سرم را وصل کرد و چندین قرص رنگارنگ را دست جمیله خانم داد. - خبرگزاری فارس - چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی گوشه چادرش را به دندان گرفته بود خجالت می کشید دردش را بگوید. دکتر از راه دیگری وارد شد و با زبان محلی با خانم صحبت کرد. این بار سرش را بلند کرد و به دکتر نگاه کرد انگار یخش آب شده بود اینکه دکتر از جنس خودشان بود خیالش را راحت کرده بود: آقای دکتر اَ پا وستمه دِ نتروم ره بروم. آقای دکتر سراپا گوش شده بود و صحبت های اهالی را یکی یکی می شنید مگر می شود این همه دکتر و پرستار و کادر درمان با این همه انرژی به این مناطق محروم بیایند و قید مطب و پول و . بزنند باید هرطور شده بود می فهمیدم اینجا چه خبراست. اردوی جهادی رفته بودم اما من دانشجو کجا و این دکترهای فوق تخصص کجا. یک ساعت کار در مطب و بیمارستان کلی برایشان سود دارد نه اینجا که همه چیزش از ویزیت تا دارو رایگان است. کمی که سرش خلوت تر شد سراغش رفتم فکر کرد بیمارم و منتظر بود حرفی بزنم اما وقتی فهمید خبرنگارم گره ای به ابروهایش انداخت و خودش را مشغول نسخه ها کرد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |