زمزمه های مادر شهیدی که دختران روستایی را غزل خوان کرد+عکسخبرگزاری فارس - بوشهر، مرضیه جهاندیده: نازنین زهرا از مدرسه که برگشت ابتدا سراغ مادر بزرگش رفت. عادتش همین بود، مادر بزرگ بعد از شهادت پسر بزرگش هیچ وقت رخت سیاهش را عوض نکرده بود. اهالی روستا تا یادشان می آمد این پیرزن مهربان و خشکیده را سیاهپوش دیده بودند حتی در روز عروسی فرزندان دیگرش. پیرزن حالا تمام عشق و محبتش را نثار نازنین زهرا و برادرش می کرد و آنها بلد بودند که چطور پاسخ مهربانی اش را بدهند. مادر بزرگ همیشه زیر لب اشعار محزونی از فایز زمزمه می کرد: اگر دوران دهد بر بادم ای دوست وگر هجران کند بنیادم ای دوست مکن باور که فایز چشم و زلفش رود از خاطر و از یادم ای دوست نازنین زهرا ناخودآگاه این اشعار را حفظ می کرد و همراه مادربزرگ می خواند. قصه مجاهدت عموی شهیدش جذاب ترین قصه ی زندگی اش بود. پسر جوانی که تحصیل در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه شهید بهشتی را رها کرده و سال 64 به جبهه رفته بود و سه سال بعد در خرداد 67 پیکر غرق خونش را از جزیره مجنون به مادر تحویل داده بودند و مادر تا ابد در ماتم مهندس جوانش سوخته بود. تراژدی فراموش نشدنی برای اهالی روستا این داستان تراژدی برای همه اهالی روستا فراموش نشدنی بود چرا که شهید علی افسردیر نماد تمام عیاری برای تمام افراد روستا بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |