مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
پنجشنبه، 11 شهریور 1400 ساعت 13:502021-09-02سياسي

روایت اندوهناک فرزند یک جانباز اعصاب و روان


شنیدن درد و رنج عزیزان جانبازی که از جان و هستی شان گذشتند تا مردم کشور در امنیت باشند، غم انگیز است اما برخی از این جانبازان قصه ای متفاوت دارند؛ - قصه ای که وقتی خانواده هایشان تعریف می کنند ناخودآگاه اشک از چشمانت می ریزد و غم سراسر وجودت را می گیرد.

به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، روزنامه خراسان در ادامه نوشت: امروز می خواهیم روایت فرزند یک جانباز اعصاب و روان را بنویسیم که در رشته توییتی منتشر کرده بود؛ رشته توییتی که خواندنش شاید بتواند گوشه ای از درد و رنج این عزیزان و خانواده هایشان را نشان دهد و تلنگری باشد تا قدردان این عزیزان باشیم.

محمد در رشته توییتی نوشت: اولین تصویرایی که از بابا یادمه صورت پر از اشکش بود وقتی که داشت دست و پای مامان رو می بوسید و عذرخواهی می کرد! مامان هم با بینی که ازش خون می اومد دستش روی شونه های بابا بود و سرش رو می بوسید و می گفت فدای سرت .

دست خودت که نیست .

فدای یه تار موت .

بعد بابا من رو نگاه می کرد و می دید که ترسیدم و می گفت قربونت بشم بابا، می بخشی منو؟ اگه دوباره این جوری شدم تو نیای جلوها! بغلم می کرد، امن بود .

ولی از چند سال بعد منم می رفتم جلو .

باید می رفتم که مامان ضربه های کمتری بخوره، آخه ماشاءالله بابا درشت بود .


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

روایت اندوهناک فرزند یک جانباز اعصاب و روان

روایت اندوهناک فرزند یک جانباز اعصاب و روان