خاطرات یک آزاده در «روزگار آشنا»چند قدمی نرفته بودم که کابل یکی از سربازها، دور سر و پیشانی ام پیچید. لحظه ای دنیا ایستاد. خون توی تنم درجا زد و بالا نیامد. پخش زمین شدم. ویران و خسته از حال رفتم. - چند قدمی نرفته بودم که کابل یکی از سربازها، دور سر و پیشانی ام پیچید. لحظه ای دنیا ایستاد. خون توی تنم درجا زد و بالا نیامد. پخش زمین شدم. ویران و خسته از حال رفتم. نفهمیدم چقدر گذشت. به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، روزگار آشنا خاطرات قادر آشنا، آزاده ای از کهگیلویه و بویراحمد است که توسط عادله ارشادی در 14فصل به نگارش درآمده است. قادر آشنا، آزاده و جانباز از استان کهگیلویه و بویراحمد، در 18 بهمن 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت درآمد و سال های اسارت خود را در اردوگاه های موصل و رمادی سپری کرد. در بخشی از این اثر می خوانیم: نوبت به من رسید. خودم را برای تند دویدن مهیا کرده بودم. هرچه سریع تر از این میانه می گذشتیم بیشتر جان سالم به در می بردیم. اگرچه ضربه های سنگین و ورزش های متعدد سخت جانمان کرده بود. هرچه دور می گرفتی تا با سرعت بیشتری بدوی، لگدها و ضربات کابل پایت را بلند می کرد و قدرت دویدن را می گرفت. چند قدمی نرفته بودم که کابل یکی از سربازها، دور سر و پیشانی ام پیچید. لحظه ای دنیا ایستاد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |