عاشقانه ای از دل جزوه های دانشگاه/ ای خواجه درد هست، ولیکن طبیب نیستعابد نظری؛ ما اهل خوابگاه نبودیم. خانه گرفته بودیم. در شهری که ارزان بود خانه. یک حیاط دار دویست متری را اجاره کرده بودیم با پولی که فکرش را هم نمی کنید. - روایت دانشجویی پرونده بیست و سوم ازدواج دانشجویی عاشقانه ای از دل جزوه های دانشگاه/ ای خواجه درد هست، ولیکن طبیب نیست بالاخره یکی از فهرستی که رفته رفته داشت طولانی می شد، به مرحله بالاتر راه پیدا کرد. از شرایط اولیه مالی گذشتیم. خانواده اش کار و پول را کنار آمدند. خودش هم به دل من نشست. شاید من هم به دل او نشسته بودم. گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-عابد نظری؛ ما اهل خوابگاه نبودیم. خانه گرفته بودیم. در شهری که ارزان بود خانه. یک حیاط دار دویست متری را اجاره کرده بودیم با پولی که فکرش را هم نمی کنید. یخچال و گاز و موکت من آورده بودم. سیدمحمد بورانی فرش و رخت خواب. امیر سلیمانی کاسه و بشقاب. شادی، حسن شادی، برای اتاق خودش فرش و رخت خواب آورد. چهار اتاق بزرگ و یک زیرزمین بیست متری. بساط فراخی بود. یکی از روزهایی که نه درس می خواندیم، نه جلسه شورای راهبردی بسیج در خانه برقرار بود، صحبت های خاله زنکی کشیده شد به زن گرفتن. طبق خلق نوجوانی، یکی یکی معیارهای ازدواج را گفتیم. سه ترم گذرانده بودیم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |