درمرداب اعتیاد!روزی که با خوشحالی قدم به خانه بخت گذاشتم، هیچ گاه تصور نمی کردم که خیلی زود با چنین مشکلات عجیبی روبه رو خواهم شد و خودم باید سرپرستی خانوادهام را به عهده بگیرم چرا که شوهرم بیکار بود و . به گزارش سایت قطره و به نقل ازخراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 21 ساله ای است که در دوراهی ماندن و رفتن،وارد مرکز انتظامی شده بود. این زن جوان با بیان این که شوهرش در مرداب اعتیاد نفس های آخر را می کشد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:دریکی از شهرهای اطراف مشهد و در خانوادهای کم بضاعت متولد شدم و تا مقطع راهنمایی تحصیل کردم. پدرم با آن که اوضاع مالی خوبی نداشت و بیسواد بود اما هزینه های تحصیل ما را تامین می کرد. خلاصه به 16 سالگی رسیده بودم که روزی فهمیدم قرار است دوست صمیمی پدرم مرا برای پسرش خواستگاری کند. من از آرمان هیچ شناختی نداشتم و او را ندیده بودم ولی پدرم تاکید می کرد که پسر خوبی است. البته دوستی نزدیک پدرم با پدر آرمان موجب شد تا او در این باره سخت گیری نکند و با اعتماد به دوستش مرا به عقد آرمان درآورد؛ اما نامزدم بیکار بود و از جیب پدرش خرج می کرد. بالاخره دوران نامزدی به پایان رسید و من در حالی قدم به خانه بخت گذاشتم که آرمان برای یافتن شغلی مناسب تصمیم گرفت از شهرستان به مشهد مهاجرت کنیم. برچسب ها: مددکار اجتماعی - مقطع راهنمایی - اعتیاد - تحصیل - مرداب - خواستگاری - روزی |
آخرین اخبار سرویس: |