مطالب مرتبط:
داستان کمال کامیابی نیا در شبی که طلسم در رختکن پیدا شد!
وقتیکه مقلد صدای پشه داستان کلمه ورد زبان پشه را توضیح می دهد/خیلی جاله😂
بازی داستان دار پرسپولیس و ذوب آهن؛ در فولادشهر چه خبر بود؟
فوری / تعطیلی مدارس شنبه 12 اسفند 1402
دوران کوتوله های سیاسی آغاز شده؛ جنگ قدرت میان اصولگرایان داستان طولانی دارد
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 11 اسفند 1402 ساعت 11:352024-03-01سياسي

آدینه با داستان/ پروانه ای در یک سه شنبه معمولی


این پرت شدن حواس از بوی پروانه ای به خاک خشک گلدان آن قدر تکرار شده بود که زن تا می خواست بیاید دنبال منشأ بود بگردد خیلی روزها گذشته بود.

خیلی روزها و آن قدر گذشته بود تا یک چیزی از سرمنشاء بو جا بماند و خودش برساند جلوی چشم زن.

- تا همسایه ها تصمیم بگیرند حرف بزنند.

 داستان کوتاه مریم رحمَنی   در بعدازظهر یک سه شنبه ی معمولی مثل همه ی سه شنبه های قبل، مرد روی تخت زهوار دررفته ی فلزی شان، زیر تابلویی که بر دیوار سمت راستش نشسته بود، دراز کشیده بود و برای لحظه ای از ذهنش گذشت که اگر کوچکترین حرکتی بکند تمام گندهایی که در گذشته به بار آورده برملا خواهد شد!  دو چشم بدقواره ی درشت به شکلی ترسناک خیره بر چهره ی استخوانی مرد مانده بودند.

پلک نمی زد.

ممکن بود به فاصله ی یک پلک زدن، حتی در کمتر از کسری از ثانیه هم اگر باشد، آن چشم ها از قاب عکس بیرون بیایند و همان بشود که نمی خواست! حتما می ترسید و تکان می خورد، اما تکان خوردنش تبعات بدی برایش داشت، لاقل تا آن لحظه این طور فکر می کرد.

  کوچه در آن ساعت از بعدازظهر سه شنبه، همیشه آن قدر خلوت بود که صدای عبور گربه ها هم گاهی آزاردهنده باشد، آزاردهنده از آن جهت که نمی خواستی هیچ صدایی سکوت را از تو بگیرد.


برچسب ها: سه شنبه - گذشت - گذشته - شنبه - پروانه - استخوانی - کوچکترین
آخرین اخبار سرویس:

آدینه با داستان/ پروانه ای در یک سه شنبه معمولی

آدینه با داستان/ پروانه ای در یک سه شنبه معمولی