ماجرای عروس بیمار !وقتی پسری که با او ارتباط داشتم، در رشته پزشکی دانشگاه پذیرفته شد دیگر خانواده اش به شدت مخالف ازدواج ما بودند. اکنون که من بیمار شده ام، آن ها فریاد می زنند که عروس بیمار نمی خواهیم! در این شرایط همسرم سکوت کرده است و قدرت تصمیم گیری ندارد به طوری که . به گزارش سایت قطره و به نقل ازخراسان، زن 40 ساله با بیان این که از رفتارهای شوهرم خسته شده ام و گاهی با افکار احمقانه حتی به خودکشی می اندیشم درباره سرگذشت پرفراز و نشیب خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدرم که در امور تبلیغی و فرهنگی فعالیت داشت هیچ گاه اجازه نمی داد با کسی معاشرت و دوستی داشته باشم از سوی دیگر هم به درس و تحصیل اهمیت زیادی می داد به گونه ای که یک بار به خاطر ضعف در درس ریاضی چنان با مشت به بینی ام کوبید که مدت ها از درد و خونریزی آن رنج می بردم. مادرم نیز بعد از دنیا آمدن خواهر کوچک ترم دچار بیماری عضله شد و به سختی امور زندگی را انجام می داد. در این شرایط به ناچار رشته علوم انسانی را انتخاب کردم و در یکی از دانشگاه های تهران پذیرفته شدم، اما پدرم مرا به دانشگاه آزاد فرستاد تا در مشهد ادامه تحصیل بدهم و با دیگران ارتباط نداشته باشم! من هم که دختری فعال و پر جنب وجوش بودم در بسیاری از فعالیت های امور دانشجویی دانشگاه فعالیت داشتم و جلسات و همایش های دانشجو برچسب ها: بیمار - قدرت تصمیم گیری - مددکار اجتماعی - طبرسی شمالی - تصمیم گیری - رشته پزشکی - دیگر |
آخرین اخبار سرویس: |