خانم مدیری که برای رساندن پدری به دخترش به همه رو زدبالا و پایین می پرد و میان اشک و گریه می خندد. نمی تواند روی پا بایستد چرخ می زند، می خندد، پدر را در آغوش می کشد و با صدای بلند فریاد می زند: «خانم مدیر بابام اومد. - گروه زندگی- مریم سمایی: زنگ آخر بود. معلم پای تخته نوشت: فستیوال ورزشی مدرسه همین جمعه با حضور پدران در ورزشگاه برگزار می شود . او بغضش را فرو داد. بچه ها که رفتند سرش را روی میز گذاشت و شانه هایش با هر هق هقی بالا و پایین رفت. خانم مدیر وقتی ماجرا را فهمید به او گفت: قول می دهم که بیاید… هر کاری بتوانم می کنم. اصلا به هر که بشود رو می زنم تا بیاید. دلم روشن است دخترجان پدرت می آید…قول می دهم. غم دختر از نبود پدر خانم آتشی، مدیر مدرسه در یکی از شهرستان های استان یزد است. او می گوید: بچه های مدرسه را مثل بچه های خودم دوست دارم. هر وقت غمی در چشم کودکی ببینم فورا او را در آغوش می کشم و هر کاری از دستم برآید برای رفع غصه اش انجام می دهم. چند وقتی بود که یکی از شاگردانم گوشه گیر شده بود و مثل همیشه شاداب نبود. شش سال است که در مدرسه ما درس می خواند و همیشه جزء شاگردان خوب ما بوده است، اما چند وقتی بود که لبخند این بچه را ندیده بودم و همین مرا نگران می کرد. آن روز وقتی گریه او را دیدم از طریق معاون مدرسه پیگیر ماجرا شدم و فهمیدم که پدر این دختر به دلیل مشکلات مالی به زندان افتاد برچسب ها: بچه ها - مدیر - خانم - مدرسه - دختر - استان یزد - آغوش |
آخرین اخبار سرویس: |