تابوت هایشان برگشته؛ روی شانه های زن، زندگی و آزادی!در این خیابان بلند که تابوت ها را روی سرش گذاشته، چه خبر است؟ صاحبان این کرکره های کشیده و مغازه های بسته، کجا رفته اند؟ چرا هیچ کس توی حال خودش نیست؟ اصلا این مردم، هِلک و هلک، دنبال چه راه افتاده اند؟ مگر همه چیز تکراری نشده بود؟ مگر قرار نبود که دیگر کسی دنبال این تابوت های پیچیده به پرچم وطن ندود؟ مگر از شهدا دل زده نشده بودیم و نمی گفتیم زن، زندگی، آزادی ؟ و حالا باز بیرون آمده ایم؟! بیشتر و حتی محکم تر از قبل؟! و مثل رشته های در هم تنیده طوفانی که ریشه در آسمان دارد، تسبیح شده ایم؟! چه حوصله عجیبی دارند این مردم برای فراموش نکردن. چه طاقت بالایی دارند برای به دوش کشیدن گذشته. و چه انتظار شگرفی دارند برای تا ابد، چشم به راه، ماندن. اما چرا؟ تحمل دردی به بزرگی صبر، باید دلیل داشته باشد؛ باید یک کسی بیاید و بگوید که چرا تاریخ، در این جغرافیای ترکش پوشِ جنگ، نمی گذرد؟ چرا تمام نمی شود؟ و چرا این همه جوان کشته شده اند؟ متوقف می شویم؛ تا در صف انتظاری بلند به بذر استخوان های جوانانی پیوند بخوریم که جواب کامل این سوال هایند. همان ها که گم شده اند زیر رمل های فکه. همان ها که مانده اند در حصار سیم های خاردار. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |