نتیجه سوء تدبیرها؛ مادرِ کوچکترین شهید کشور در آسایشگاه کهریزکدر بیشتر مراسم های رسمی شهر حضور داشت. به سختی راه می رفت اما همیشه یک قاب عکس، محکم چسبانده بود به طاق سینه اش. پسربچه ای با موهای پرپشتِ مشکی که سایبان چشم هایش شده و دستش را روی ماشه یک اسلحه دو برابر خودش گذاشته، - خبرگزاری فارس البرز-مریم آقانوری؛همیشه می دیدمش. در بیشتر مراسم های رسمی شهر حضور داشت. به سختی راه می رفت اما همیشه یک قاب عکس، محکم چسبانده بود به طاق سینه اش. پسربچه ای با موهای پرپشتِ مشکی که سایبان چشم هایش شده و با اعتماد به نفس عجیبی دستش را روی ماشه یک اسلحه دو برابر خودش گذاشته، در دل قاب عکس جا خوش کرده بود. تشخیص نسبتشان با هم سخت نبود. پسر فقط خال درشت روی چانه مادر را نداشت. آخرِمراسم بود. آن جلو ایستاده بودم تا خوش و بش های مسؤولان تمام شود و بتوانم با میهمان ویژه مراسم مصاحبه بگیرم. با او که هنوز تنها با قاب عکس عزیزکرده اش روی ردیف اول صندلی های مهمانان مراسم نشسته بود تا بچه های بنیاد برسند و راهی خانه اش کنند، چشم در چشم شدم و سلام دادم. با همان خونگرمی خاص جنوبی ها سلام را علیک می دهد و احوالپرسی جانانه ای هم تنگش می زند؛ آنقدر که ناخودآگاه به سمت مغناطیس مادرانه اش جذب می شوی تا دستش را بفشاری و جواب محبتش را بدهی. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |