خانه پدری و یک دهن روضه هندیلباس های رنگارنگی به تن داشتند و گوشواره های کوتاه و بلندی از گوشه شالشان پیدا بود، با ادبی زیبا نشسته بودند به سمت ضریح و مشت هایشان را توی دامنِ ساری شان پنهان کرده و سر به زیر روضه می خواندند، - خبرگزاری فارس-رشت، فاطمه احمدی؛ دم دمای عصر بود که به مرز رسیده بودیم و با مکافات با آقا یحیی راه افتادیم به سمت نجف. در بین مسیر هم با اینکه هنوز وارد مسیر راهپیمایی عظیم حسینی نشده بودیم اما بساط پذیرایی و موکب ها برپا بود. مسیر طولانی بود و من خسته راه، قریب به 10 ساعت تا مهران از زادگاهم فاصله بود، چشمانم را روی هم گذاشته بودم که با فریاد و سر و صدای زیادی از خوابِ بین راهی برخواستم. آقا یحیی راننده جوان و با انرژی عراقی می گفت پیاده شویم و نذری بخوریم. اما رفتار خادمین این موکب عراقی بسیار برایم عجیب بود! مواکب مسیر مهران به نجف گرمای هوا زیاد و الان جای یک نوشابه تگری خالی بود! یکی از جوان های موکب سبدی در دست داشت که پر از نوشابه های یخی بود و دوان دوان سبد را پر می کرد و می دوید سمت خیابان، دیگری اتومبیل ها را به زور نگه می داشت و بِهِشان نوشابه سرد می داد و دیگری در ماشین را به زور باز می کرد و تعارفشان می کرد سمت موکب و می گفت: طعام، طعام زائر، لذیذ بساط مرغ و نان و انگور و سبزی شان به راه بود و شورشان برای خدمت رسانی به زوا برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |