از غواصی در کربلای 4 تا ویلچرنشینی / نمی دانستم به سمت دوست شنا می کنم یا دشمنعبدالعلی شریفی، یا بهتر است بگویم قهرمان قصه ما یکی از غواصان عملیات کربلای 4 بود که روایتی از شب عملیات به دست می دهد و قه ولچرنشینی خود را می گوید - به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرگزاری فارس از اصفهان: عاطفه علیان؛ چند روزی می شود که از سفر کربلا برگشته است؛ خسته تر از آن است که با من گفتگو کند، اما من می سپارم به خودش و می گویم اگر تمایل داشتید خوشحال می شویم در خبرگزاری فارس اصفهان خاطرات شما را منتشر کنیم؛ رویم را زمین نمی گذارد و برایم تعریف می کند از گذشته هایی که برایش دور است و بازتعریف خاطراتش دشوار. خاطراتش را از لحظه ای آغاز می کند که در عملیات نصر 4 به سمت بالای تپه شروع به دویدن کرد و یک دفعه بی هوش شد؛ وقتی به هوش آمد، چشمانش جایی را ندید و نمی دانست چه اتفاقی افتاده است. لابد پاهایش قطع شده؛ صبح که به هوش می آید چشمش به آسمان آبی می افتد و متوجه می شود گردنش را پانسمان کرده اند و او فقط صدا می زند: برادر، اخوی متولد 1346 است و فرزند کشاورزی از محله ولدان اصفهان؛ 9 ماهه که بوده آب جوش بر روی دستش می ریزد و بزرگتر که می شود متوجه می شود انگشتان دست چپش کامل مشت نمی شود. از دست و دل بازی زاینده رود هم می گوید که دست های پینه بسته پدر محصولات کشاورزی را برداشت می کرد و او هم در چیدن گندم و بوجاری کمک حال پدر بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |