غروب پدر و مادرها طلوع غم هاستکرونا بار و بندیلش را بسته است. دیگر خبری از کرونا و ماسک و الکل نیست. چقدر آرزوی این روزها را داشتیم. چقدر دعا کردیم که بار دیگر همدیگر را در آغوش بگیریم. - فکر کنیم که سال 1400 است و کرونا رخت سیاه خود را از سر جهان و جهانیان بربسته و بار دیگر آزادانه در حال نفس کشیدن هستیم. ولی انگار از این اتفاق میمون که بسیاری در انتظارش بودند، کسی خوشحال نیست. چرا؟ ما که بسیار دعا کردیم این روزها را ببینیم چرا ته دل مان آشوب است. به ناگاه یادمان می افتد که چرا خوشحال نیستیم؛ چون دیگر خانه پدری نیست که دل مان را به آن خوش کنیم. دیگر آغوش گرم پدر نیست که پناه امن مان باشد. دیگر سفره ساده مادر نیست که عاشقانه آه، یادمان افتاد ما چرا دیگر خوشحال نیستیم؛ چون کرونا پدرها و مادرهای مان را با خود برد و ما هاج و واج فقط نظاره گر این رفتن ها شدیم. آذر 1398 شروع میهمانی سیاه کرونا در زمین بود. میهمان ناخوانده ای که با استفاده از میهمان نوازی ما زمینیان کنگر خورد و لنگر انداخت. میهمانی که در راس عزیزانمان را هدف قرار داد با آنها طرح دوستی ریخت و با چشم بر هم زدنی آنها را از ما گرفت. مایی که خودمان با دستانمان پدر و مادرهایمان را تقدیم کرونا کردیم. فرزندانی که به دلیل رعایت نکردن بهداشت فردی و تنفسی، فاصله اجتماعی و ایزوله نکردن خود، سبب ابتلا والدین و پدربز برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |