میر نوروزی، کلاه بوقی، گل های سرخ«میر نوروزی فقط پنج روز سلطنت می کرد. » می گفت: «همین کافی است. » و حالا ملک میر مخلوع ما همه همین یک قطعه بود: نه پرچمی داشت، نه درختی، نه گلی، - ایسنا/اصفهان می گفت: میر نوروزی فقط پنج روز سلطنت می کرد. می گفت: همین کافی است. و حالا ملک میر مخلوع ما همه همین یک قطعه بود: نه پرچمی داشت، نه درختی، نه گلی، فقط دو نفر، در انتهای قلمرو او، نشسته بودند بر دو سوی پشته ای از خاک و سراسر ملک روبرو همه اش پرچم و گل بود و آدم هاش توی هم می لولیدند. آنجا بود، هست: ویرانه تختگاهش فقط چند وجب خاک ناصاف بود و حفره ای کوچک در وسط سه ترک شوره بسته و یک سنگ شکسته و مایل، نشانده بر لبه گودال؛ انگار که از عمق خاک مجسمه ای، صندوقچه ای را بیرون آورده بودند و چون خاک را سر جایش ریخته بودند زمین گود مانده بود. آنچه گذشت، قطعه ای از داستان کوتاه میر نوروزی ما ست؛ داستانی به قلم مردِ درخشنده ادبیات ایران زمین، هوشنگ گلشیری، نویسنده ای که نامش نه فقط برای ما نصف جهانی ها که برای تمام مردم ایران خاطرات و تاریخ جنگ یا حلقه اصفهان را فرا یاد می آورد. خواندن این داستانِ مختصر کمی حواس جمعی می خواهد! هرچند گلشیری، خواننده را منتظر نمی گذارد و به سرعت سر اصل مطلب می رود تا برایمان بگوید که داستان از چه قرار است. برچسب ها: نوروزی - داستان - پرچم - قطعه - ادبیات ایران - داستان کوتاه - سلطنت |
آخرین اخبار سرویس: |