مطالب مرتبط:
عوارض ترسناک مصرف بیش از حد بادام
خطرات مصرف زیاد بادام
خطرات مصرف زیاد بادام
حکایت عارف و نماز شاگرد به روایت محمد اصفهانی (فیلم)
خطرات مصرف آجیل / چند نکته درباره مصرف زیاد بادام
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
چهارشنبه، 8 فروردین 1403 ساعت 00:112024-03-26سياسي

حکایت کیسه بادام و راهی که به جماران ختم می شد


آن روز انگار از آسمان آتش می بارید.

آفتاب پرده ای سراسری رویمان کشیده بود و نفس کشیدن را سخت کرده بود.

چشمم افتاد به کیسه بادامی که کنار درخت جا خوش کرده بود که پدر لب به سخن باز کرد.

- به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرنگار جی پلاس، روایت آدم های ساده درست مثل خودشان است، بی تکلف و بی غل و غش.

همین روایت ها راهشان را خیلی نرم میان دل ها باز می کنند و پیش می روند.

حکایت پیرمرد ساده دل روستایی که با کیسه ای بادام از روستا برای دیدار با امام خمینی (س) راهی شهر شده است از همان حکایت هاست که با هم می خوانیم: در میان آفتاب داغ بود؛ داغتر از همیشه! بابا لحظه ای ایستاد.

‎ ‎ دستمالش را از جیب درآورد و عرق پیشانی اش را پاک کرد.

من هم ‎ ‎ ایستادم.

نگاهی به گونی انداختم.

هنوز پر نشده بود.

بابا گفت:‎ عجب هوای گرمی است! از آسمان آتش می بارد! فکر من هنوز دنبال بادامها بود.

گفتم: ولی امسال خوب ‎ ‎ محصول داریم ها! همه درختها پر از بادام است.

بابا خندید و گفت: دلیل دارد پسرجان؛ دلیل دارد! با تعجّب گفتم: چه دلیلی؟ امسال هم مثل پارسال؛ پارسال هم ‎ ‎ پای درختها را بیل زده بودیم ولی درختها بار زیادی نداده بودند! بابا گفت: بیل زدن پای درختها را نمی گویم؛ دلیلش چیز ‎ ‎ دیگری است.


برچسب ها: بادام - حکایت - آفتاب - روستا - روایت - آسمان - امام خمینی
آخرین اخبار سرویس:

حکایت کیسه بادام و راهی که به جماران ختم می شد

حکایت کیسه بادام و راهی که به جماران ختم می شد