مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
سه شنبه، 28 آذر 1402 ساعت 15:162023-12-19حوادث

مارعلی، خدانگه دار!


  قرار بود چه بشود؟ چه اتفاقی با آمدن مارعلی بیفتد؟ اصلا چطور از پسرش دل بکند؟ دل بکند؟ نه، نمی توانست.

بند ناف رحیم هنوز به جانش وصل بود.

رحیم، کوچک بود.

نمی توانست مرد شود.

نمی توانست برود و با دست های خودش زیر رضایت نامه مرگش را امضا بزند.

جنگ به او چه ربطی داشت؟ مارعلیِ بیوه، تنها بود.

با پنج تا بچه یتیم.

چرا او باید پاره تنش را قربانی می کرد؟ چشم هایش که به اندازه کافی پر از آه بود.

امضای مرگ اما در این کوچه بلند، تنها زنی که توانست از بچه اش دل بکند، مارعلی بود.

زیر رضایت نامه را امضا زد و مُرد.

رحیم رفت جبهه.

و حالا او مانده بود و زخم زبان هایی که میگفت مارعلی طفل معصومش را فروخته! به چشم های مارعلی زل زدم و زیر گوش مریم گفتم: بپرس یک زن جوانِ تنها، مگر چقدر توان دارد برای این همه حرف شنیدن؟ اگر سنگ هم بود شکسته بود!   طاقچه خانه شیرین مارعلی   مارعلی چادرش را روی صورتش کشید، اما نه برای گریه.

نه، اشک نمی ریخت.

صدایش آرام بود.

حتی لب های باریکش هم نمی لرزید.

چادرش را کشید و چیزی نگفت.

سکوت کرد.

مثل سکوت صحرا زیر سایه ماه.

او زنِ ساعت های هفت صبح تا هفت عصر بود.

می نشست توی پایگاه بسیج و با دست های لاغرش لباس های خاکی و خونی رزمنده ها را می شست.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

مارعلی، خدانگه دار!

مارعلی، خدانگه دار!