جانبازی که اهل جنگ و جبهه نبود/چند ثانیه با شهادت فاصله داشتمشب از نیمه گذشته بود و غرش سهمگین توپ ها به صدا درمی آمد. گلوله های آتشین، مشق خون کرده و لب ها به خاموشی می گراییدند. تنها یک روز بود که عملیات والفجر مقدماتی شروع شده بود و ته تغاری خانه بر اثر اصابت ترکش از همراهی با دوستان همرزمش جا ماند و زیر آتش خانمان سوز متجاوزان بعثی، - ایسنا/آذربایجان شرقی شب از نیمه گذشته بود و غرش سهمگین توپ ها به صدا درمی آمد. گلوله های آتشین، مشق خون کرده و لب ها به خاموشی می گراییدند. تنها یک روز بود که عملیات والفجر مقدماتی شروع شده بود و ته تغاری خانه بر اثر اصابت ترکش از همراهی با دوستان همرزمش جا ماند و زیر آتش خانمان سوز متجاوزان بعثی، دل در گرو عشق محبوب بست و عاشقانه مقاومت کرد. سهم این پسر جوان از عاشقی پایی بود که با مین، ترکش و خمپاره هم آغوش شد و جای خالی اش برایش یادگاری از دوران عشق به وطن و دفاع از ناموس شد تا خاطرات چندین ساله اسارت را برایش تداعی کند. شب سختی را پشت سر گذاشت. بر اثر برخورد ترکش، بیهوش شده بود و حال مساعدی نداشت. همراه عراقی ها، شهرها را می گشت. آن هنگام به هوش آمد که چند نفر با روپوش سفید بالای سرش بودند و به گمانش طبیب هستند تا مرهمی بر روی زخمش باشند، اما زهی خیال باطل. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |