امروز با هوشنگ ابتهاج : درین سرای بی کسی ، کسی به در نمی زندامروز با هوشنگ ابتهاج و دلتنگی های شاعرانه اش - به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کندکسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سواردریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غمیکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شودکه خنجر غمت از این خراب تر نمی زند! چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند! نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |