امروز با حافظ : گل در بر و می در کف و معشوق به کام استسلطانِ جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید در این جمع که امشبدر مجلس ما ماهِ رخِ دوست تمام است در مذهبِ ما باده حلال است ولیکنبی روی تو ای سرو گل اندام حرام است گوشم همه بر قولِ نی و نغمه چنگ استچشمم همه بر لعلِ لب و گردش جام است در مجلسِ ما عطر میامیز که ما راهر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است از چاشنی قند مگو هیچ و ز شِکَّرزان رو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه مقیم استهمواره مرا کوی خرابات مقام است از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ استوز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است میخواره و سرگشته و رندیم و نظربازوان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟ با محتسبم عیب مگویید که او نیزپیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است حافظ منشین بی می و معشوق زمانی برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |