فارس من |روایت های مادرانه از حمله سگ به فرزندانشاناین روزها هر جا که برای تفریح یا یک پیاده روی ساده می رویم، حتما چند سگ ولگرد یا سگ هایی با قلاده و دارای صاحب می بینیم که گاه شاید خوشمان بیاید و نگاهی بیاندازیم اما بیشتر اوقات هم باعث ترسمان شود. - گروه زندگی ـ زهره سعیدی: منزل ما مرکز شهر است، جایی نزدیک به ریاست جمهوری که کوچه پس کوچه زیاد دارد، برخی از این کوچه ها خیلی باریک هستند و وقتی از آنها عبور می کنی، دیگر جای پس و پیش نداری، باید جلو بروی. خاطرم می آید یک بار با دختر کوچکم از یکی از این کوچه ها می گذشتیم تا به خانه برویم. کوچه تنگ و باریک بود ، چند سگ ولگرد یکی یکی خودشان را به سر کوچه رساندند و به تاخت به سمت ما آمدند. آب دهانم را قورت دادم، دخترم را محکم به خودم فشردم تا آسیبی نبیند و تنها کاری که توانستم بکنم این بود که بی حرکت بمانم چون شنیده بودم نباید فرار کنم یا به سمتشان بروم. بنابراین بدون اینکه نگاهشان کنم ، بی حرکت ماندم تا ببینم حمله می کنند یا خیر. چهار، پنج، شش سگ شدند که گله وار به تاخت می آمدند، تنها نگرانی ام دخترم بود، اشک از چشمانم سرازیر شده بودم. آنقدر سلام و صلوات گفتم تا از کنار ما رد شدند. هنوز هم دخترم وقتی یاد آن خاطره می افتد، می ترسد و پلک هایش را به هم فشار می دهد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |