مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
دوشنبه، 27 دی 1400 ساعت 13:452022-01-17اقتصادي

داستان حاکم، سیب، کشاورز و باقی قضایا


روزی حاکمی در قصر نشسته بود که از بیرون قصر صدای سیب فروش را شنید که فریاد می زد: سیب بخرید! سیب! حاکم بیرون را نگاه کرد و دید که مرد دهاتی، حاصلات باغش را بار الاغی نموده و روانه ای بازار است.

حاکم میل و هوس سیب کرد و به وزیر دربارش گفت: 5 سکه طلا از خزانه بردار و برایم سیب بیار! وزیر 5 سکه را از خزانه برداشت و به دستیارش گفت: این 4 سکه طلا را بگیر و سیب بیار! دستیار وزیر فرمانده قصر صدا زد و گفت: این 3 سکه طلا را بگیر و سیب بیار! فرمانده قصر افسر دروازه قصر را صدا زد و گفت: این 2 سکه طلا را بگیر و سیب بیار! افسر عسگر را صدا کرد و گفت: این 1 سکه طلا را بگیر و سیب بیار! عسگر دنبال مرد دست فروش رفته و از یخنش گرفته گفت: های مرد دهاتی! چرا اینقدر سر صدا میکنی؟ خبر نداری که اینجا قصر حاکم است و با صدای دلخراش ات خواب جناب عالی را اشفته کرده ای.

اکنون به من دستور داه تا تو را زندانی کنم.

مردم باغدار به پاهای عسکر قصر افتاد و گفت: اشتباه کردم قربان! این بار الاغ حاصل یک سال زحمت من است، این را بگیرید، ولی از خیر زندانی کردن من بگذرید! عسکر نصف بار سیب را برای خودش گرفت.

و نصف دیگر را برای افسر برده و گفت: این هم این سیب ها با 1 سکه طلا.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

داستان حاکم، سیب، کشاورز و باقی قضایا

داستان حاکم، سیب، کشاورز و باقی قضایا