عاشقانه ها در عراق تمامی ندارند/ روایتی از دلتنگی دوساله عُمران عرب برای پذیرایی از زوار عجمبه گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرگزاری فارس از عراق؛ حنان سالمی: آدم های اینجا حرف که می زنند روضه است، عاشقی است. کافیست دهان باز کنند تا تو ناخودآگاه کفش هایت را دربیاوری و یک نفس دنبال فلسفه جمله هایشان بدوی. ابومرتضی محمود بدری الناصری یکی از آنهاست؛ مردی از استان ذی قار. تا دهان باز کرد محو جبروت جملاتش شدیم و نفهمیدیم کِی و چطور دنبالش دویدیم تا میهمانش شویم. عکاسمان میگفت هیپنوتیزممان کرده! اما من به دلیل دیگری فکر میکردم، به یک اسم، به خون مقدسی که عظمتش اینطور توانسته عرب و عجم را هزار سال پس از بعثت رسول الله و با وجود تمام جاهلیت های مدرنِ سر برآورده دوباره به هم پیوند بزند. توی ماشین خارجی اش مچاله شدیم و به جان تلفن افتاد: لا والله، بلعباس. و همینطور پشت سر هم قسم میداد که نمی شود و نمی تواند. از پشت گوشی صدای گریه می آمد. گریه ی یک مرد که وقتی دید استغاثه هایش راه به جایی نمی بَرَد پلک هایش را رها کرد تا بغض بترکانند. سرم را تا صندلی راننده جلو آوردم: مشکلی پیش آمده ابومرتضی؟ با حسرت روی سینه اش کوبید: عمران است؛ رفیق و برادرم؛ از خدام درجه یک منطقه دعومِ کربلا؛ به گریه افتاده و قسم حضرت عباس می دهد که بعد از دو سال ایرانی آمده زیارت، اگر نیاوری تا خانه ام به قدم هایشان متبرک شود بلایی سر خودم می آورم! صدایش لرزید: بین دل خودم و دل برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |