خاطرات من، باجناق و پول دیجیتال (قسمت چهارم): ورود به بازارمهرداد داشت رسید 100 میلیون تومان را می نوشت که حاج علی اکبر - پدر مهرداد - وارد مغازه شد و یکراست آمد سمت ما. به احترامش برخاستیم و سلام کردیم. حاج علی اکبر، حدود 70 سال داشت و به قول خودش 60 سال را در بازار بود. در بازار کیف منوچهری هم از قدیمی ها بود و همه کسبه احترام خاصی برایش قائل بودند. او در حالی که کلاه پشمی اش را از سر بر می داشت به مهرداد گفت: چی داری مینویسی پسر؟ و مهرداد توضیح داد که از من پول می گیرد برای خرید و فروش ارز دیجیتال. حاج علی اکبر در حالی که برای خودش چایی می ریخت به مهرداد گفت: باجناق بیچاره ات رو نکش تو این چاه ویل! آخه کدوم آدم عاقلی پول زبون بسته اش رو می ریزه تو این کامپیوتر و به جاش یه عدد ظاهر میشه تو اون صفحه؟! بعد رو کرد به من و گفت: لااقل تو یه چیزی به این باجناقت بگو؛ این ارز دیجیتال میجیتال که نشد کار و کاسبی. صد بار بهش گفتم فردا اومدی کامپیوترت رو باز کردی دیدی جا تره و بچه نیست می خوای چیکار کنی؟ مانده بودم که چه بگویم که خودش ادامه داد: تو خودتم که داری آلوده می شی! و بعد در حالی که از جا بر می خاست گفت: از من گفتن بود بچه ها. دعا میکنم سود کنید. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |