مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
سه شنبه، 30 دی 1399 ساعت 08:552021-01-19سياسي

بر سر دوراهی...


سال ها بود که نوید و ژیلا و زینب منتظر رسیدن خبری از بابا محمد بودند.

سر مزار هر شهید گمنامی که می رفتند به پهنای صورت به یاد بابا محمدشان اشک می ریختند، - دوست داشتند مثل همه آدم های دیگر حداقل اگر از نعمت پدر محرومند، مزار پدرشان را داشتند تا هر وقت دلشان گرفت یا خواستند تصمیم مهمی در زندگی خود بگیرند، به دیدار بابا بروند و با او حرف بزنند و آرام شوند.

حتما دوست داشته اند گاهی اوقات برای دردِدل هم که شده به مزار بابا محمد بروند و با او مشورت کنند.

حتما نوید وقتی رشد می کرده و قد می کشیده در انتخاب های مهم زندگیش مثل انتخاب رشته و کار و بعد هم انتخاب همسر جای بابا محمد را خیلی خالی می دیده چون او از سه سالگی برای مادر و خواهرهایش مرد خانه شده، یا وقتی ژیلا می خواسته تشکیل زندگی بدهد، آرزو داشته بابا محمد در محضر سند ازدواجش را امضا می کرده، شاید زینب هم که ته تغاری خانه است و زمان شهادت پدر هنوز به دنیا نیامده بود، در لحظه های حساس زندگیش به یاد بابا محمد اشک در چشم هایش حلقه می زده.

حالا بعد از 33 سال از مفقودالاثر شدن بابا محمد، زمانی که نوید سه ساله برای خودش مردی شده و زن و زندگی دارد و ژیلا و زینب هم سرخانه و زندگی خودشان هستند، بابا محمد پیدا شده و مدفنش در همدان است و آنها در مورد ماندن یا نماندن پیکر پدرشان در همدان بر سر


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

بر سر دوراهی...

بر سر دوراهی...