از حسرت یک ساندویچ تا غصه یک تکه گوشتبا یک موتور هوندای قدیمی وارد کوچه شد. موتور را کنار پیاده رو پارک کرد و بعد با لبخند گفت: «این موتور حکم بنز را برایم دارد، از این بیشتر چه کار می خواهم بکنم؟» - با یک موتور هوندای قدیمی وارد کوچه شد. موتور را کنار پیاده رو پارک کرد و بعد با لبخند گفت: این موتور حکم بنز را برایم دارد، از این بیشتر چه کار می خواهم بکنم؟ مجله مهر _ مرضیه کیان: با یک موتور هوندای قدیمی وارد کوچه شد. موتور را کنار پیاده رو پارک کرد و بعد با لبخند گفت: این موتور حکم بنز را برایم دارد، از این بیشتر چه کار می خواهم بکنم؟ خیرالله غیاثوند سال 61 که جنگ های کردستان شروع شد، 16 سال داشت و از همان موقع، دوره دید و وارد جنگ شد. در خیلی از عملیات ها حضور داشت، از والفجر 4 و کربلای یک و کربلای 5 گرفته تا فاو و والفجر 8 و… دنیایی از خاطرات است! بعد از اینکه صحبت گرم می شود، پشت قاب گوشی اش را نشان می دهد. پیکسل عکس شهید حاج احمد نوزاد را چسبانده، می گوید: فرمانده گردانمان بود. نهایتاً 27 یا 28 سال داشت که شهید شد. آنقدر دوستش داشتم و دارم که کل سال های بعد از جنگ را با خاطراتش زندگی می کنم. من در جبهه مسئول تدارکات بودم؛ یعنی آچار فرانسه بودم و دست راست حاجی. حاجی اسمم را گذاشته بود ننه خیرالله … همان اسم هم روی من ماند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |