امروز با مولانا : امروز خندان آمدیای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدیبر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا خورشید را حاجب تویی اومید را واجب توییمطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا در سینه ها برخاسته اندیشه را آراستههم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا ای روح بخش بی بدل وی لذت علم و عملباقی بهانه ست و دغل کاین علت آمد وان دوا ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شدهگه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا این سُکر بین هِل عقل را وین نُقل بین هل نَقل راکز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا تدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنیو اندر میان جنگ افکنی فی اِصطِناعٍ لا یُری می مال پنهان گوش جان می نه بهانه بر کسانجان رَبِّ خَلِّصنی زنان والله که لاغ است ای کیا خامش که بس مُستَعجِلَم رفتم سوی پای علم برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |