مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
شنبه، 9 اسفند 1399 ساعت 04:402021-02-27سياسي

دردناک ترین احساس سال های اسارت


صدای رگبار می آمد؛ رگباری که حالا رانم را هم سوراخ سوراخ کرده بود.

صدای عراقی ها به گوش می رسید.

آمدنشان به قایق را حس می کردم.

پلک هایم همچنان بسته بود و نفسم همچنان حبس.

- صدای رگبار می آمد؛ رگباری که حالا رانم را هم سوراخ سوراخ کرده بود.

صدای عراقی ها به گوش می رسید.

آمدنشان به قایق را حس می کردم.

پلک هایم همچنان بسته بود و نفسم همچنان حبس.

هنوز هم می خواستم زنده بودنم را کتمان کنم ولی نشد.

به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، ملک حسین جلالوند از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است.

او پیرامون عملیات خیبر روایت می کند: آغاز عملیات خیبر بود.

گردان عاشورا از اولین گروه هایی بود که حرکت کرد.

حوالی غروب سوم اسفند با هفت هشت نفر سوارِ قایق شدیم و حرکت کردیم.

هور از نیزارهایی زیبا پوشیده شده بود؛ اما در آن اوضاع، اصلاً نمی شد به این یک قلم جنس فکر کرد.

خرامیدنِ بلم ها و آواز پرندگان، جایش را داده بود به عبور مردان جنگی.

در مسیرمان موانع زیادی بود؛ یکی اش تنگ بودنِ راه آب رو بود[1]؛ آن قدر تنگ که همزمان نمی شد دو قایق از آنجا عبور کنند.

در تاریکی هوا رسیدیم به اولین آبادی عراق؛ البته نمی شد اسمش را آبادی گذاشت؛ کلبه هایی پوشالی، یکی اینجا و یکی آنجا روی آب بودند.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

دردناک ترین احساس سال های اسارت

دردناک ترین احساس سال های اسارت