حلوای شیرین مصادره ای در شب تلخ سوم شهدا34 سال از آن خاطره و شب های تلخ از دست دادن رفقایش در عملیات بیت المقدس2 می گذرد، ولی انگار آنقدر آن ساعت ها برایش سخت گذشته که تمام جزییات را اینگونه مو به مو به یاد دارد. - . مجله مهر _ مرضیه کیان: علی یعقوبی که چندی پیش از یکی از خاطراتش در دفاع مقدس برای اولین بار پرده برداشه بود، این بار ما را به روایت خاطره ای دیگر مهمان کرد. او یکی از اتفاقات سال 66 که بعد از عملیات بیت المقدس 2 در منطقه ماووت اتفاق افتاده بود را تعریف می کند؛ روایتی که تلخی و شیرینی را با هم دارد: عملیات تازه تمام شده بود. آمار شهدای گردان بالا بود. دیگر خبری از چادرهای پرشور بچه ها نبود. چادرها صدای خنده بچه ها را عجیب کم داشت. جای تمام آن صدای خنده را صدای هق هق خفه رزمنده هایی که رفقایشان را در خط جا گذاشته بودند گرفته بود. کلافه و دلتنگ در چادر نشسته بودم. به سرم زد برای شب سوم بچه ها مراسم ختم بگیریم، شاید اینطوری مرهمی برای دل های بی قرارشان می شد. برای برپایی یک مجلس ترحیم حداقل چیزی که باید باشد، خرما و حلواست! تا مراسم کمی شبیه مراسم ختم شود، اما در منطقه ای بودیم که آب و غذای خودمان هم به زور دستمان می رسید چه برسد به خرما و حلوا! حاج علی مکثی می کند و چند ثانیه ای چشمانش را می بندد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |